معنی اسب اصیل و خوب

حل جدول

واژه پیشنهادی

فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ عمید

اصیل

دارای نژاد خوب، نژاده، نجیب: آدم اصیل،
به دور از تحریف یا تغییر، اصلی، واقعی: فرهنگ اصیل اسلامی،

فارسی به عربی

اصیل

اصیل، رجل محترم، صافی، صریح، نبیل

لغت نامه دهخدا

اصیل

اصیل. [اَ] (اِخ) نظام الدین اصیل یا اصیل الدین. مقتدا و شیخ الاسلام عراق بود و هنگامی که شاه سلطان اصفهان را محاصره کرد و لشکر وی در شهر ریختند و دروازه ها فروگرفتند، شیخ ابواسحاق از اضطرار به خانه ٔ اصیل التجا برد و در آنجا مختفی گشت. رجوع به تاریخ گزیده ص 674 و نظام الدین شود. و خواندمیر نیز مینویسد: هنگامی که شاه سلطان اصفهان را محاصره کرد (757 هَ. ق.) امیر شیخ ابواسحاق در خانه ٔ اصیل الدین که شیخ الاسلام شهر اصفهان بود پنهان شد و چون سلطان بشهر درآمد اصیل الدین از آنرو که شاه سلطان از راه گماشتن جاسوسان در پی جستن پناهگاه شیخ ابواسحاق بود بترسید و چگونگی امر را به شاه سلطان بازگفت. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 290 شود.

اصیل. [اُ ص َ] (اِخ) ابن عبداﷲ هذلی یا غفاری. صحابی بود و وی همان کسی است که هنگامی که مکه را برای پیامبر (ص) وصف کرد، فرمود: کافیست ترا ای اصیل. (از تاج العروس).

اصیل. [اَ] (اِخ) برادرزاده ٔ اتابک شیرگیر بود که در روزگار سلطان محمد با فدائیان الموت نبرد میکرد.خواجه رشیدالدین آرد: و در دهم ربیعالاول سنه ٔ عشرین و خمسمائه (520 هَ. ق.) میمون دژ بفرمود ساختن و زجرود و دهخدا و عبدالملک فشندی به کوتوالی آنجا نصب کرد و اصیل برادرزاده ٔ شیرگیر لشکری به دیلمان آورد، ومنهزم بازگشت و اموال و چهارپای او غنیمت گرفتند. (از جامع التواریخ چ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 138).

عربی به فارسی

اصیل

صحیح , معتبر , درست , موثق , قابل اعتماد , خالص , اصل , اصلی , واقعی , حقیقی , اصیل , خوش جنس , باتجربه , کاردیده

معادل ابجد

اسب اصیل و خوب

808

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری